
یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است
این خبردرکوچه های شهر ما پیچیده است
… … … …
دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت
گوئیا او هم بساط خویش را برچیده است
… … … …
عاشقی می گفت روزی روزگاران قدیم
عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است
… … … …
عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد
عابری این تابلو را دورمیدان دیده است
… … … …
یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است
چشمکش را هیز چشمی خیره سر دزدیده است
… … … …
می روم از شهر این دل سنگهای کور دل
یک نفر بر ریش ما دلریشها خندیده است
نوشته شده توسط: مصطفی سرداری
:: موضوعات مرتبط: شعر، انواع ادبی، شعر، ادبیات غنایی، ،

