من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
:: موضوعات مرتبط: ایران، شعر، انواع ادبی، شعر، ادبیات غنایی، ،
:: برچسبها: سعدی شیرازی, غزل, شعرفارسی, عشق, بی وفایی, عاشقی,