هنوز سده ششم به پایان نیامده بود که تاریخنویسان نیز به این روش (نگارش نثر مصنوع) روی آوردند. عقدالعلی للموقف الاعلی، ترجمه تاریخ یمینی و نفثةالمصدور نمونههای این رویکردند.
کتاب نفثةالمصدور را شهابالدین محمد خرندزی در نیمه نخستین سده هفتم مینگارد. علامه قزوینی در این باره فرمودهاند: "پس از مطالعه دقیق مکرر این کتاب بر من واضح و مبرهن و محسوس شد (و اصلاً و ابداً شکی در این خصوص ندارم) که مؤلف این کتاب (نفثةالمصدور) بدون هیچ شک و شبه همان محمدبن احمدبن علیبن محمدالمنشیالنسوی، مؤلف کتاب معروف سیره جلالالدین منکبرنی است 1 ".
دکتر امیر حسن یزدگردی چهار نسخه از این کتاب را مقابله کردهاند و با توضیحات فراوان و ارزشمند به همراه گفتارهایی از محمد قزوینی، مجتبی مینوی و عباس اقبال آشتیانی، که در مقدمه کتاب آمده است، در سال 1343 آن را منتشر ساختهاند. کوششهای فراوان دکتر یزدگردی برای روشن کردن همه مطالب کتاب باعث شده است حجم کتاب ده برابر بیشتر از متن اصلی آن بشود. ایشان گفتهاند:
"نفثةالمصدور بیشبهه یکی از شاهکارهای بدیع نثر فنی و از نمونههای عالی نثر مصنوع و مزین و منشیانه نیمه اول قرن هفتم است 2 ".
مصحح نفثةالمصدور برای شناساندن نثر این نوشتهگونههایی از آرایههای ادبی موجود در کتاب را باز نمودهاند. اینک ما برای شناخت بیشتر و نمایاندن گونههای شاعرانهتر این اثر نمونههایی را وارسی میکنیم. همان گونه که پیش از این نیز به اشاره گفتیم نویسنده این کتاب با وجود اینکه تاریخ مینویسد، اما برای آرایش سخن خود دست به دامن همه آرایههای ادبی و اغراض شعری میشود. از این نگاه میتوان گفت به شدت از ترجمه تاریخ یمینی رنگ پذیرفته است. نخستین ویژگی این نثر استفاده فراوان از واژهها و ترکیبات تازی است، آنقدر که در برخی عبارات بجز حرف ربط و فعل، همه واژهها عربیاند:
"مطایای ایام و لیالی سواد عمر را به سیر متوالی در نوردیده. صبح مشیب از مشارق مفارق بر دمیده. متقاضی اجل در شتاب و عجل که "خطوتان و قد وصل".
دریاب که آتش جوانی آب است
وین عمر گریز پای چون سیماب است
همان طور که دیده میشود، همه واژههای عبارت نثر، بجز حروف ربط و افعال، عربی هستند. در صورتی که در بیت شاهد "از سید حسن غزنوی" همه واژهها، بجز یک واژه، فارسی هستند.
و نیز:
"سروایی قلیل که تفصیل آن به تطویل انجامد و استیجاب آن اعمار طوال را مستغرق گرداند".
و نیز:
"از ابکار و عون، ابکار و عون حرب را شناختی. شهوات عشق ] را [ بر صهوات عتاق برنگزیدی مهفهفات ترک را از مرهفات هند خوشتر ندیدی، حدود بیض را بر حدود بیض ترجیح ننهادی".
و نیز:
"سحابی حشو آن عذاب و میغی رش آن تیغ و غیثی قطر آن عیث و غیمی رشح آن ضیم و ابری حمل آن کبر، بر قصد لشکر بر حدود ارمن گذشتند".
نداشتن نثر یکدست از ویژگیهای دیگر این کتاب است. یعنی اگر در سراسر کتاب بارها به جملههایی به شیوه عبارات بالا برمیخوریم بارها نیز جملههای ساده و آسانیابی را میبینیم که درصد واژههای عربی آن ناگهان کاهش مییابد:
"چون سپیده سپیدکار چادر قیری از روی جهان درکشید ... دم سپیدهدم با همه سردی در جهان گرفت. خنده صبح با همه سپیدی، بر جای نشست و خورشید چون کلاه گوشه نوشیروان از کوه شهوار طلوع کرد".
و نیز:
"اجل دو اسبه در پی، عقاب عقاب در شتاب و مجلس عالی در شراب، نهنگ جانشکر در آهنگ و ایشان در نوا و آهنگ، ارقم آفت در قصد جان بیدرنگ و ایشان در زخمه و ترنگ".
و نیز مرثیه زیبای زیر که تکلف مرسوم کتاب را ندارد:
"شرح حال تن مهجور و دل رنجور با سر گیریم که این حسرت از آن جمله است که به زاری و نوحهگری داد آن توان داد. آسمان در این ماتم کبودجامه تمام است. زمین در این مصیبت خاک بر سر بس است. شفق به رسم اندوهزدگان رخسار به خون دل شسته است. ستاره بر عادت مصیبترسیدگان بر خاکستر نشسته است. صبح در این واقعه هایل اگر جامه دریده است، صادق است. ماه در این حادثه مشکل اگر رخ به خون خراشیده، به حق است. سنگیندلا کوه که این خبر سهمگین بشنید و سر ننهاد و سردمهرا روز که این نعی جانسوز بدو رسید و فرو نایستاد. سحاب در این غم اگر به جای آب خون بارد، بجای خود است. دریا در این ماتم اگر کف بر سر آرد روا است. آفتاب را مهر چون شاید خواند که بعد از او بر افروخت، شفق را شفیق نشاید گفت که دلش نسوخت ...".
نمونه اخیر نشان میدهد که هرگاه نویسنده بدون صنعتپردازی و رویآوری به تکلف، احساس درونی خویش را شرح میدهد، نثر بلیغ تر، روانتر و شیواتر میشود. یکی از ویژگیهای بنیادین نثر فنی پرداختن به تصویر است. در این کتاب نیز نمونههای فراوانی را از تصویرپردازی - که بیشتر مواقع در جهت اهداف محتوایی نثر نیست - میبینیم که اگر این تصویرها به تنهایی کاویده شوند، اغلب زیبا و شاعرانه هستند. برای پرهیز از تطویل نوشته به نمونههای پیشین بسنده میکنیم، بویژه تصویر دمیدن سپیده (چون سپیده سپید کار چادر ...) .
البته صنعتپردازی، تصویرسازی و آوردن جملههای معترضه برای آرایش کلام همواره موجب اطناب نثر فنی است.
جاندار انگاری (صنعت تشخیص) زندهترین و پویاترین گونه استعاره است. نثر نفثةالمصدور افزون بر انواع استعارهها، بارها از آرایه تشخیص نیز بهره برده است:
"از قلم که چون بر سیاه نشیند سپید عمل کند و بر سپید سیاه، جز نفاق چه کار آید؟ دو زبان است. سفارت ارباب وفاق را نشاید. هر چند به سر قیام مینماید سیاهکار است. اگر چه اندروندار است، نتوان گفت که رازدار است. اجوفی است که تا مشتق نشود کلام او صحیح نباشد. طالب علمیاست سودا بر سر زده. تا تن دو نیم نکند ذوفنون نشود".
و نیز:
"صراحی غرغره در گلو افکنده نوحه کار او میکرد و او قهقهه میپنداشت. پیاله به خون دل به حال او میگریست و او قهوه میانگاشت".
و نیز:
"جان به جان آمده را که اعباء محنت گرانبار کرده است کدام رفیق، سبکبار خواهد کرد".
آمیزش ناسازها (پارادوکس) از دیگر جنبههای شاعرانه این نثر است:
"سر تراشیده است و سر سیاه میکند. سر بریده است و سخن میگوید ... زبان بریدنش شرط گویایی است ...".
و نیز:
"نکبای نکبت تن مسکین را چند بار کشته و هنوز زنده است".
آرایه ایهام نیز از آرایههایی است که پیدایش آن نیاز به پرواز خیال دارد و به سادگی سجع و جناس و تضاد و ... ساخته نمیشود و بیگمان اگر در نثر نمود جدی پیدا کند، همان نثرهای مصنوع است. اینجا تنها برای دیدن گونهای از آن، به عبارتی که پیشتر از این برای جاندار انگاری نمونه آوردیم، باز مینگریم:
"از قلم که چون بر سیاه نشیند سپید عمل کند و بر سپید سیاه، جز نفاق چه کار آید؟ - دو زبان است. سفارت ارباب وفاق را نشاید. هر چند به سر قیام مینماید، سیاه کار است. اگر چه اندروندار است نتوان گفت که رازدار است.
اجوفی است که تا مشتق نشود کلام او صحیح نباشد. طالب علمی است سودا بر سر زده. تا تن دو نیم نکند ذوفنون نشود. در فصاحت حریری است و اصلش قصب ... دست نشینی است که از صدور حکایت کند. سخنچینی است که ناشنوده روایت کند".
در این عبارت بسیاری از واژهها و ترکیبها از جمله: سپید عمل کردن، دو زبان بودن، سیاه کار بودن، مشتق شدن، سودا بر سر زدن، تن دو نیم کردن، حریر، قصب، دست نشین، و صدور، همه دارای معانی دور و نزدیکند و به صورت ایهامی به کار رفتهاند.
آهنگ و موسیقی، اگر چه به طور معمول در حوزه شعر مورد توجه بوده است، اما نویسندگانی که به این جنبه از سخن توجه کرده و از آن بهره جستهاند، با آفرینش نثری خوشآهنگ و دلنشین رنگ کلام خود را جاودانهتر کردهاند. در نثر نفثةالمصدور نیز - اگر چه نه یکدست - گاهی اشکال مختلف موسیقی (معنوی و لفظی) به چشم میخورد. قرینهسازیها، سجعها، اشتقاقها و جناسها و ... که در این نوشتار برای نمونه بدانها دست یازیدهایم، میتواند اندکی از مقصود را باز نماید و ما باز هم برای پرهیز از دراز دامن شدن نوشته، ناچار به همانها بسنده میکنیم و تنها دو نمونه از هم حروفی را مینمایانیم:
هم حروفی "س":
"سر تراشیده است و سر سیاه میکند. سربریده است و سخن میگوید".
و نیز همحروفی "د" و "ر":
"قسام سعادات ورق مرادات درنوردیده است و دور روزگار دردی درد در داده".
رعایت تناسب واژهها (مراعاتنظیر) از دیگر ویژگیهای نثر نفثةالمصدور است. بهگونهای که واژههای همانند و در پیوند، به شکل گروهی در یک عبارت رخ مینمایند و گاهی دارای ایهامالتناسب نیز هستند. اگر به عبارت زیر به درستی بنگریم، مقصود روشن میشود (عبارت درباره عزل یک دانشمند نحوی است و واژههایی که برگزیده شدهاند، به زیبایی در معنای دوم خود، نام اصطلاحی از علم نحو نیز هستند).
"چون در نصب آن بزرگ، عدل و معرفت رعایت نکرده بود، صرف او لازم شناخت و چون در دو حالت جر و رفع نگرانی حرکت او روشن شد، حذف او واجب داشت".
واژههای نصب، عدل، معرفه، صرف، لازم، حالت، جر، رفع، حرکت و حذف همه از اصطلاحات علم نحو هستند و افزون بر معنای نخستین خود، به ایهام تناسب در معنی اصطلاحی خود نیز به کار رفتهاند و زیباتر اینکه مطابق یک قاعده نحوی "عدل و معرفه از شرایط منع صرف نیز هستند" و ارباب ذوق میدانند که تطابق این قاعده با جمله نخستین، در نمونه بالا و اینکه عبارت درباره یک دانشمند نحوی است، نشانگر چه مایه از توانایی نویسنده است. اگر چه به گفته پیشینیان این "لزوم مالایلزم" است.
و نیز:
"از توفیرات احتباس و انقباض بر کار گرفت. جریدهای که چون مطالعه کردی در او جز المستخرج من وظیفه عمرو و المستدرک من راتب زید، نیافتی و دفتری که چون بخواندی جز المسترجع من انعام الامام و محتبس من ادرار الشیخ ندیدی".
واژههای توفیر، احتباس، انقباض، جریده، مستخرج، مستدرک، دفتر، مسترجع و محتبس همه از اصطلاحات فن استیفا بودهاند.
اگر از آرایههای دیگر چون تلمیح، اقتباس، اشتقاق، جناس، اغراق، تضاد، کنایه و ... که نمونههای زیادی از آنها را در این کتاب میتوان یافت و کاوید، به بهانه درازی نوشتار بگذریم، از تشبیه - که از پرکاربردترین آرایههای ادبی در این نثر است - نمیتوان بیسخن گذشت. از همه تشبیهات به کار گرفته شده تنها به چند نمونه زیبا و خواندنی بسنده میشود.
"مهر چون ورق بزرجمهر از مطلع شرقی برتافت. زاهد پگاه خیز صبح بر قسیس سیاه گلیم شب استیلا یافت. عروس شام جهاز زر از طاقچههای آسمان در هم چید. ناظم قدرت، جوهر شب افروز با شبه برآمیخت ...".
و نیز:
"خطی چون دستگاه کفشگران پریشان، عبارتی چون هذیان محموم نامفهوم ..."
و نیز تشبیه محسوس به معقول یا معقول به محسوس که نشان توانایی تخیل نویسنده است.
"با این همه که خاطر از تصاریف احوال روزگار چون زلف دلبران پریشان است و تن در تکالیف دهر غدار مانند چشم خوبان ناتوان ...".
و نیز:
"فی الجمله نسیم صبای قبول از مهب اقبال این پادشاه یعنی مرسلالیه بر حال من پریشان حال وزید".
از ویژگیهای دیگر این نثر واژهها و ترکیبهای بسیار زیبای پارسی است که متأسفانه بسیاری از این امکانات زبانی در نثر امروز فراموش شدهاند که شایسته است بدانها بازگشت.
آتشپای (= ناآرام و چابک)، خامکار (= بیتجربه)، سروا (= افسانه و حدیث)، بیرون شو (= راه فرار)، پایور (= توانا، راهرونده)،
پهلوزدن (= برابری کردن)، خوشاب دادن (= دلخوش کردن)،
سیاهکام (= سیاه زبان، سق سیاه)، رسن فراخ فرا امل دادن (= آرزوهای محال کردن)، فرا چشم آمدن (= چشمگیر بودن و ارزش دیدن داشتن)،
سپیدکار (= به کنایه فاسد و گناهکار)، سردرو (= نمونه) و ... .
اگر چه گفتنیهای بسیاری مانده است ولی سخن ما بناچار به انجام رسید، تنها برای آذین نوشته خویش با چند جمله زیبا از کتاب مورد نظر آن را به پایان میبریم.
"ای دوست در خزان امانی، کامرانی توقع کردن نادانی است و در برگریز آمال شکوفه اقبال انتظار بردن، آرزوی محال".
و
"کره تند فلک را هیچ رایض بر وفق مراد رام نکرده است. توسن بدلگام چرخ را هیچ صاحب سعادت عادت بد از سر بیرون نبرده است. گردون دونپرور هیچ کسری را بیکسری نگذاشته".
و
"سلامت از میان امت چون زه کمان گوشهنشین شده. امن و امان چون تیر از دست اهل زمان بیرون رفته".
پینوشت
1- نفثةالمصدور، تصحیح و توضیح دکتر امیرحسن یزدگردی،
نشر ویراستار، چاپ دوم 1370، ص چهلوچهار.
2 - پیشین، ص پنج.
آرایههای ادبی در قلمرو نثر- نفثهالمصدور و شعر منثور، مجلهی کیهان فرهنگی، سال سیزدهم، ش 128، صص26 و 27.
دکتر کاووس حسنلی، عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز
:: موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل، نثر، ،
:: برچسبها: آرایه های ادبی, نثر, نفثه المصدور, سبوی تشنه, دکتر کاووس حسن لی, دانشگاه شیراز,